سلام من فرشته ی هستم که امروز روز اخرم در اینجاست و قرار است که به جای دیگری منتقل شوم …
دقایق اخر بود از او پرسیدم اینجا که قرار من را بفرستید کجاست و ان موقه چه زمانست پاسخ داد(انجا زمین است وبه زمانی انجایی که تو می روی ۹۹/۵/۱۸ و روز غدیر خم است)
گفتم غدیر خم چیست .گفت( روز مبارکیست)
با خود گفتم چه خوب روزی که من پا به زمین می گذارم روز جشن و شادیس
صداهای مهیب همه جا تارو تاریک بعد از چند دقیقه همجا ساکت ساکت شد
چند روزی در سکوت تا این که اغوش گرمی رو حس کردم صدای یک فرشته ی بالغ و مهربون همه جا سیاه و سفید کمی تار که کم کم شفاف می شد اون فرشته فرشته ی به اسم مادر چشمان زیبا و یک ماسک به صورتش این چیه؟
چرا تو این روز ها حتی بوسه ی ریزی بر لپ های من نزده و نمی زنه شاید دوستم نداره گریم گرفت انقه انقه
نه مادر مگه میشه طفل خود را دوست نداشته باشه اره پس گریه نه ساکت شدم مکه نباید این روز ها جشن باشه اه چرانیس چه بد چه بی احساس
همه از یک بیماری از یک ویروس حرف میزدن که خیلی هارو کشته وای همه از هم دور بودن و دور می نشستن اه اعصابم خرد شد
مادر می گفت کوچلوی من امروز ها کرونا امده همجا خیلی خطرناک شده و….
حلافهمیدم که چرا اینجوری نه جشنی نه خوشحالی همه ماسک زدن همه دور از هم نشستن هیچکی نیس بخاطر این ادماس که رعایت نکردن و اینطوری شده این ها چه اشناس اهاع شبیه او طرف بهشت است اسمش چه بود اهاع((جهنم))نه نمی خوام من می خوام بر گردم خدا جوننننن
مامانم گفته اگه همه ماسک برنن و رعایت کنن هم برا من تولد میگیرن و هم خیلی ها خوب می مونن
داشتیم می رفتیم که یکی امد کنارم واستاد دیدم ماسک نداره می خواستن بگم هی اقا چرا ماسک نمیزنی اگه نزنی برا من تولد نمی گیرن هیف نمی شد پس زدم زیره گریه انقههههه انقهههه بعد مامانم منو از اون دور کرد از اون موقه به بعد هرکی ماسک نداشت میومد جلوم گریه میکردم
آخرین نظرات